Search This Blog

Thursday, September 16, 2010

زندگی آلبرت اینشتاین Albert Aynshtayn life Альберт Aynshtayn жизни


نام کتاب: زندگی آلبرت اینشتاین (از کودکی تا مرگ)
              The Story of Albert Einstein
نام نویسنده:
 می بلکر فریمن (Mae Blacker Freeman)
نام مترجم: علیرضا شکوری
انتشارات: فرانکلین
نوبت چاپ: چاپ سوم، اردیبهشت ۱۳۴۹
چاپ: پیروز
نوع کتاب: بیوگرافی
خلاصه کتاب
۱.  دوران کودکی 
معلم مدرسه، آلبرت اینشتاین را که حتی ساده ترین چیزها را نمی فهمید شاگردی کودن می دانست و او را به همین دلیل تنبیه می کرد.  اما در اصل او تا به درستی کلمات اطمینان نداشت، سخنی نمی گفت. آلبرت پدر و مادر خوب و مهربانی داشت و در کنار آن ها احساس راحتی می کرد. وقتی بچه ها بازی می کردند او گوشه ای آرام می نشست و فکر می کرد. گردش در طبیعت را دوست داشت. او عاشق این بود که ساعت ها آرام و بی صدا به امواج کوچک سطح دریاچه یا ستارگان آسمان خیره شود. پدرش معتقد بود که سکوت او به خاطر تفکر است و همیشه از او دفاع می کرد و می گفت او روزی یک پروفسور خواهد شد! او اسباب بازی بچه های دیگر را دوست نداشت. ساعت ها با برگ درختان بازی می کرد یا به حرکات مورچه ها خیره می شد. موقع بیماری بسیار مظلوم تر می نمود. یک بار وقتی سرماخوردگی شدید داشت پدرش، هرمن، برای او یک قطب نما خرید. آلبرت عاشق عقربه جادویی این قطب نما شد و این شروع انبوه پرسش ها از پدر و عمویش در مورد این سرگرمی جدید بود. جیکاب اینشتاین (۱) عموی آلبرت، مهندس بود و با پدر آلبرت یک مغازه الکتریکی داشتند. آلبرت با داشتن قطب نما، برای اولین بار متوجه شد که در طبیعت چیزهایی هست که نه تنها دیده نمی شوند، لمس نمی شوند؛ بلکه خیالی و تصوری هستند. عمو جِیک (جِیکاب) به او گفته بود که آن عقربه تحت اثر چیزی حرکت می کند که در فضا نیست. قطب نما عزیزترین و سرگرم کننده ترین اسباب بازی او شد. این قطب نما دروازه ورود او به جهان دانش شد.
آلبرت در سن ده سالگی به لویت پولد جیمنازیوم(۲) وارد شد. در آلمان، جیمنازیوم نام مدرسه ای مقدماتی است که هر فرد، برای ادامه تحصیل و ورود به دانشگاه، باید گواهینامه فراغت از تحصیل در آن را داشته باشد. آلبرت دوره مدرسه ابتدایی را با کم ترین معدل قبول شده بود. در این زمان به نظر می رسید که او نمی تواند دوره مقدماتی را طی کرده و وارد دانشگاه شود.
۲.  کوشش
مدرسه برای آلبرت سخت تر و سخت تر می شد. او مجبور بود زبان لاتین و یونانی بیاموزد؛ در حالی که نه زبان آن را داشت که به یک زبان خارجی سخن گوید و نه رغبت آن را که دستور زبان را حفظ کند. از تمرین و مشق دانش آموزان متنفر بود. به نظر او نوشتن مکرر قوانین و تکرار آن ها کاری بیهوده بود. او با درس تاریخ میانه ای نداشت  و نمی فهمید که چرا باید این همه روز و ماه و سال را یاد گرفت، چون این اطلاعات در کتاب ها یافت می شد و نیازی به از بر کردن آن ها نبود.
 آلبرت یک بار از عمو جیک پرسید جبر چیست؟ او پاسخ داد: جبر یک علم لذت بخش است. ما به شکار حیوان کوچکی می رویم که نامش را نمی دانیم؛ بنابر این آن را ایکس می نامیم و هنگامی که شکارمان را زدیم، ناگهان نامش را به خاطر می آوریم. زمانی که دانش آموزان هنوز بر سر یک جمع ساده گیج بودند، آلبرت مفهوم ایکس را در جبر می فهمید. او عاشق مطالعه بود. مجموعه کتاب های ساده «برنشتاین در علم طبیعی» در باره حیوانات، گیاهان، ابرها، شهاب ها و آتشفشان ها مورد علاقه او بودند. آلبرت علاقمند هندسه، ریاضیات و موسیقی بود. مادرش به موسیقی علاقمند بود و موسیقی دانان آماتور را هر هفته به خانه دعوت می کرد. آلبرت در سن شش سالگی  ویالونی از مادرش کادو گرفت. کسی که باعث شد او کتابخوان شود، پروفسور روئس(۳)  استاد ادبیات کلاسیک بود.
آلبرت در آخرین سال جیمنازیوم بود که شنید مغازه الکتریکی ورشکست شده است. پدر و مادرش به شهر میلان در ایتالیا رفتند و آلبرت را به یک پانسیون شبانه روزی در شهر مونیخ  سپردند. او از بس از معلم ها سوال می کرد دیگر احترامی پیش آن ها نداشت. بنابراین بعد از شش ماه گواهی دکتر گرفت و نزد والدینش به میلان ایتالیا رفت.
۳. تعطیلات در ایتالیا آلبرت ایتالیای زیبا را بسیار دوست داشت. او از این که پیش خانواده اش برگشته خیلی خوشحال بود. مادرش پاولین به او رسیدگی کرد تا وضع جسمی و روحی اش خوب شد. هر کجا می رفت با خود کتابی داشت. قدم زدن بزرگ ترین تفریح او بود. او چنین می پنداشت که گردش، نزدیکی به طبیعت است. حتی عجایبی که ساخته دست بشر بود توجه او را جلب می کرد.
در میلان آلبرت تابلوی شام آخر اثر لئوناردو داوینچی را بر دیوار کلیسا دید و از زیبایی آن تعریف کرد اما متذکر شد که رنگهای شگفت انگیز داوینچی از بین رفته اند. مادرش آن را نتیجه گذشت زمان دانست ولی آلبرت گفت: «بسیاری از تابلوها با این که سالیان درازتری از عمرشان می گذرد هنوز روشن و واضح هستند. به نظر من داوینچی آزماینده بوده و جنبشی جدید به راه انداخته و رنگهای تازه و امتحان نشده را بکار برده چون دانشمند بوده و کوشش داشته به ناشناخته ها دست یابد.» فردای آن روز آلبرت به قصد پیدا کردن ناشناخته ها، پای پیاده به سوی جنوب حرکت کرد. از جلگه لومباردی به جنوا و سپس پیزا و فلورانس رفت. او در بین راه برای استراحت چادر میزد. وقتی به خانه برگشت، اخبار بدی در انتظارش بود. کار پدرش بار دیگر با شکست مواجه شده بود و آن ها باید به شهر پاویا در ایتالیا مهاجرت می کردند.
۴. درماندگی آلبرت قصد داشت در پاویا آموزگار شود ولی مدرکی برای انجام این کار نداشت. والدینش او را نزد یکی از افراد فامیل در زوریخ فرستادند تا در دانشگاه پلی تکنیک فدرال سویس درس بخواند. آن ها به سختی پول اندکی برای پسرشان می فرستادند. آلبرت در امتحان ورودی رتبه خوبی نیاورد اما رتبه دروس فیزیک و ریاضی اش بسیار خوب شد. رییس دانشگاه او را راهنمایی کرد که قبل از هر چیز به مدرسه مقدماتی آراو(۴) برود. در این مدرسه بود که آلبرت عاشق مدرسه شد چون از مشق و انضباط شدید خبری نبود. مدتی در خانه استادش پروفسور وینتلر(۵) اقامت گزید. در مدت اقامت با پروفسور وینتلر و خانواده اش بیشتر جذب موسیقی و پیاده روی شد. نظرش درباره این خانواده بسیار خوب بود چنان چه سال ها بعد خواهرش با یکی از پسران وینتلر ازدواج کرد. 
۵. ایام دانشگاه در مدتی کمتر از یکسال آلبرت دیپلم گرفت و وارد دانشگاه پلی تکنیک زوریخ شد. او دیگر علاقه ای به ریاضی نداشت ولی می دانست شدیدا علاقمند فیزیک است. تنها سرگرمی اش در این ایام غیر از درس فیزیک، موسیقی بود. گاهی که پولی پس انداز می کرد به کنسرت می رفت. در دانشگاه دوستی به نام مارسل گروسمن(۶) پیدا کرد که شاگرد منظمی بود و در طول چهار سال دانشگاه جزوه هایش را در اختیار آلبرت گذاشت. آلبرت با وجود این جزوه ها توانست دانشگاه را به اتمام برساند. او در پایان سال تحصیلی با دختری مو مشکی به نام میلوا ماریتچ(۷) دانشجوی رشته علوم اهل صربستان ازدواج نمود.
۶.  کارجوی گرسنه در بیست سالگی آلبرت تبعه سویس شد. چون درسش به اتمام رسیده بود دیگر پولی از خانواده اش دریافت نمی کرد. او مایل بود استادیار دانشگاه شود ولی پست مربوطه خالی نبود. علاوه براین، استادان قدیمی راضی نبودند یک جوان یهودی در کنار آن ها باشد. آلبرت مدتی در یک مدرسه فنی جانشین استاد فیزیک شد. در ابتدا شاگردان کلاس او را مسخره می کردند ولی وقتی استاد دایمی خودشان برگشت آن ها بسیار متاسف بودند. پس از آن معلم خصوصی دو پسربچه شد ولی این کار را هم از دست داد. پدر مارسل گروسمن در اداره ثبت اختراعات شهر برن سویس برای او کار پیدا کرد. هنگامی که شخصی درخواست ثبت اختراعش را داشت، شرح فنی آن را به همراه طرح ها و نقشه ها به این اداره می فرستاد و آلبرت باید آن را بررسی می کرد و اگر براستی اختراع ارزشمندی بود می بایست آن را به زبان غیر فنی بنویسد. 
۷. دوران کارمندی آلبرت از زندگی زناشویی و کارش راضی بود. او در منزل جلسات علمی می گذاشت. «فرضیه نسبیت» در همین ایام به ذهنش رسید. اولین و دومین پسرش، آلبرت کوچک و ادوارد به دنیا آمدند. او بچه را در کالسکه می خواباند و به گردش می برد و در همان حال به تفکراتش ادامه می داد.
 در سال ۱۹۰۵ چکیده عقایدش را در مورد بعد و زمان برای یک مجله فیزیک فرستاد. پروفسور ماکس فون لاو(۸)  به دیدارش آمد و او را به جمع دانشمندان بزرگ اروپا در کشور اتریش دعوت کرد. آلبرت در این جمع شرکت کرد و از آن پس مشهور شد. آلبرت در کناž5; کار در اداره ثبت اختراعات شهر برن، در دانشگاه برن نیز تدریس می کرد. او در سن بیست و سه سالگی دانشیار استادی دانشگاه زوریخ شد.
۸. دوران استادی دانشگاه آلبرت موفقیتش را به اطلاع مادرش رساند. او کماکان به ظاهرش اهمیت نمی داد. اینشتاین صاحب شخصیتی کاملا متواضع و محجوب بود. مادام کوری و ماکس پلانک از جمله دانشمندانی بودند که شخصا در جلسه سخنرانی آلبرت اینشتاین شرکت کردند. از اقامت اینشتاین در زوریخ چندان نگذشته بود که دانشگاه پراگ به او پیشنهاد استادی داد. آلبرت پذیرفت و به همراه خانواده اش به آن جا نقل مکان نمود. جنگ کوچکی که در کشور بالکان جان گرفته بود، صلح جهانی را تهدید می کرد و می رفت که به جنگ بین الملل تبدیل شود. پراگ نا امن شده بود. دانشگاه فدرال پلی تکنیک زوریخ پیشنهاد استادی به اینشتاین داد و او علیرغم میلش فقط به خاطر همسرش این پیشنهاد را پذیرفت. در آن جا با دوست سابقش مارسل گروسمن همکار شد. اما چندان در زوریخ نماند و به فرهنگستان علوم پروس برلین در آلمان رفت. او اقامت سویسی خود را حفظ نمود. همسر و فرزندانش در زوریخ ماندند.
۹. سالهای جنگ آلبرت در سال ۱۹۱۴ از میلوا جدا شد. پدرش مرده بود و مادرش با خواهرش مایا زندگی می کرد. به درخواست مادرش به دیدار خانواده عمو رودی رفت. در آن جا دختر عموی بیوه اش الزا را دید که با دو دخترش زندگی می کند. او آپارتمانی در جوار خانواده عمو رودی اجاره کرد. آلبرت اینشتاین همه کوشش هایش را روی تحقیق و پژوهش متمرکز کرده بود و موفق شد «فرضیه نسبیت» را کامل تر کند. در همین ایام جنگ جهانی اول شروع شد. او با الزا ازدواج کرد. آلبرت مخالف جنگ بود و این رهبران آلمان را گیج کرده بود.
۱۰. شهرت فرضیه نسبیت اینشتاین، در یک کسوف کامل با عکس هایی که گروه اعزامی انجمن پادشاهی انگلستان در آفریقا و برزیل گرفتند به اثبات رسید. آلبرت از این به بعد شهرت بیشتری پیدا کرد ولی آرامشش را از دست داد. در یکی از سفرهایش، همسرش الزا، لباس های رسمی در چمدان آلبرت گذاشت. وقتی آلبرت از سفر برگشت، الزا لباس ها را دست نخورده دید و متوجه شد که او لباس ها را نپوشیده است. وقتی علت را از او پرسید آلبرت جواب داد: «فراموش کردم. اما یک چیز مهم این است که آن ها آمده بودند ببینند من چه می گویم، نه این که چه می پوشم.»
آلبرت در هنگام مسافرت با قطارهای درجه سه سفر می کرد. آلمان ها به «فرضیه نسبیت» او «علم یهودی» نام دادند و او از این مطلب رنج می برد. بعدها او به مقام استادی دانشگاه لیدن در هلند منسوب شد.
۱۱. اولین سفر به آمریکادر سال ۱۹۲۱ آلبرت به اتفاق همسرش به نیویورک رفت. در آمریکا خبرنگاران از او پرسیدند که آیا می تواند فرضیه نسبیت خود را در یک جمله بیان کند و او صادقانه جواب منفی داد. از همسرش الزا پرسیدند: «آیا شما فرضیه نسبیت را می دانید؟» و او جواب داد: «فهم این فرضیه برای خوشبختی من لازم نیست.»
در نیویورک استقبال بسیار گرمی از آن ها صورت گرفت. شهردار نیویورک کلید شهر را به او اهدا کرد. آن ها به کاخ سفید در واشنگتن رفته و با پرزیدنت وارن هاردینگ ملاقات کردند. اینشتاین در دانشگاه های پرینستون، هاروارد و کلمبیا سخنرانی نمود. بعد از گذشت سه هفته در یک میهمانی شام از طرح ایجاد دانشگاهی در فلسطین با اشتیاق استقبال کرد. یکی از خبرنگاران به او گوشزد کرد: «شما دانشمند هستید و بنگاه خیریه ندارید.» او پاسخ داد: «من در حال حاضر یک بشر هستم و بشریت بر هر چیز حتی علم تقدم دارد.»
اینشتاین معتقد بود که در کتاب ها می توان همه چیز را یافت ولی در کالج ها نحوه تفکر را می توان فرا گرفت.
۱۲. اوج شهرتدر برگشت از آمریکا، آلبرت و الزا به انگلیس رفتند. لرد هالدان(۹) مهماندار آن ها بود. مراسم با شکوهی برای آن ها تدارک دیدند .تجملات این مراسم برای آن ها بسیار دست و پاگیر بود. آلبرت در مراسم شامی در انگلیس با جرج برناردشاو و دیگر افراد معروف روبرو شد. اینشتاین خوشحال بود چون در کشوری حضور داشت که اسحاق نیوتن را به جامعه بشریت تحویل داده است.
۱۳. جهانگردی در برگشت به آلمان، اینشتاین مدالها، جوایز و تقدیر نامه های بسیاری دریافت نمود. اما علاقه ای به آن ها نداشت. او چند ماه پس از بازگشت از ایالات متحده، موافقت کرد که  درژاپن به ایراد یک سخنرانی بپردازد. در اولین سخنرانی اش به مدت چهار ساعت صحبت کرد. همه سراپا گوش بودند. در سخنرانی بعدی به قصد رعایت حال شنوندگان دو ساعت صحبت نمود، غافل از این که آن ها سخنرانی چهار ساعته را بیشتر می پسندیدند و صحبت های کوتاه او را حمل بر توهین قلمداد کردند!
در ژاپن برای حمل و نقل، به او و همسرش یک ریکشاو، وسیله نقلیه ای که نیروی محرکه آن انسان است دادند. اما او چون با استثمار آدم ها مخالف بود آن را نپذیرفت.
در بازگشت از ژاپن، به فلسطین و آلمان رفتند. جایزه فیزیک نوبل از طرف شورای علمی سوئد به آلبرت اینشتاین اعطا شد و او این جایزه را شخصا از دست پادشاه سوئد دریافت کرد. یک چک چهل هزار دلاری نیز به آلبرت داده شد که آن را تماما خرج هزینه تحصیل فرزندانش در سوئیس کرد.
۱۴. مهاجرت از آلمان درسال ۱۹۲۵ آلبرت اینشتاین سفری به آمریکای جنوبی کرد. در سال ۱۹۲۹ در سن پنجاه سالگی «نظریه میدان واحد» را ارائه داد.
او طرفدار راحتی و آزادی بود. مثلا جوراب را چیز زائدی می دانست. اگر می توانست حتی کفش را در می آورد و با پای برهنه راه می رفت.
او را برای سه ماه به کالیفرنیا دعوت کردند تا از موسسه تکنولوژی کالیفرنیا دیدن کند. در راه مسافرت به سواحل غربی، در نیویورک از کلیسای رویورساید دیدن کرد. به او گفتند که نام ششصد تن از برجسته ترین بزرگمردان تاریخ در این کلیسا حک شده است.  آلبرت خود را تنها فرد زنده در میان این ششصد نفر دید. در بازگشت از کالیفرنیا، سرخپوستان هوپی(۱۰) در آریزونا او را رسما به عضویت قبیله خود پذیرفته و نامش را «منسوب بزرگ» گذاشتند.
وقتی آلبرت به آلمان بازگشت، فیلد مارشال هیندنبرگ، برای رسیدن به مقام ریاست جمهوری آلمان، بر علیه مردی به نام آدولف هیتلر شوریده و بر او پیروز شده بود. آلبرت تصمیم گرفت دوباره به کالیفرنیا برود. او دیگر هرگز به خانه و محل کارش در آلمان بازنگشت.
۱۵. آواره آزادی 
اینشتاین آمریکا را برای این که به مهد آزادی و دموکراسی معروف بود دوست داشت. مردم آمریکا اینشتاین را دوست داشتند. کودکی دبستانی، حیوانی را که خودش حکاکی کرده بود برایش فرستاد. مردی بی کار، کمی تنباکو برایش فرستاد. گاهی هدایای گران قیمتی هم دریافت می کرد. یک صنعتگر ثروتمند، ویالونی به ارزش سی هزار دلار به او هدیه کرد که آن را پس فرستاد، چون آن را شایسته دست هنرمندی واقعی می دانست.
هیتلر در سال ۱۹۳۳ دیکتاتور آلمان شد. اینشتاین دیگر هرگز با آلمان برنگشت. آلبرت و همسرش مدتی در بلژیک اقامت گزیدند. آلمانی ها از این که آلبرت دیگر به آلمان برنمی گردد  خشمگین بودند. پادشاه و ملکه بلژیک از آن ها استقبال گرمی کرده و برای محافظت از آن ها نگهبان استخدام کردند.
آن ها سرانجام به ایالات متحده رفتند. حقوق بالایی برای اینشتاین در دانشگاه پرینستون در نظر گرفتند که او آن را نپذیرفت.
۱۶. زندگی در پرینستون
آلبرت و الزا به پرینستون رفتند. در سال ۱۹۳۶ الزا درگذشت. منشی آلبرت به وضع غذایی او رسیدگی می کرد. آلبرت هر بامداد، گردشی در حوالی شهر داشت و زندگی آرامی را می گذراند. او برای مردم کشورش بسیار نگران بود. خواهرش، مایا، در سال ۱۹۳۹ به دیدنش آمد. او در ایتالیا زندگی می کرد و بسیار به آلبرت شبیه بود. در همان سال بود که دو دانشمند آلمانی به سراغش آمدند و درباره نیروی اتم با او صحبت کردند، همان عقایدی که قبلا اینشتاین در سال ۱۹۰۵ منتشر کرده بود. آن دو از اینشتاین خواستند تا از پرزیدنت روزولت بخواهد آن ها را حمایت کند. اینشتاین نامه ای به پرزیدنت نوشت و این آغاز عصر اتم بود.
۱۷. بمب اتم
در ششم اوت ۱۹۴۵، اولین بمب اتم در هیروشیمای ژاپن منفجر شد. اینشتاین از شنیدن این خبر بسیار متاثر شد. او هرگز قصد نداشت از علم و دانشش برای تخریب استفاده شود.
۱۸. آخرین کلمات
آخرین دست خط های آلبرت اینشتاین را بر روی تخته سیاه برای همیشه حفظ کرده اند. در سال ۱۹۵۵ اینشتاین ۷۶ ساله شده بود و وضع جسمانی خوبی نداشت. اما هنوز فعال بود، به عنوان مثال دختر همسایه برای حل تکالیف ریاضی اش از او کمک می خواست و او دریغ نمی کرد.
آلبرت اینشتاین در ۱۸ آوریل همان سال در کنار پرستارش درگذشت. آخرین کلماتش را به زبان آلمانی بیان نمود ولی هرگز کسی نفهمید که این استاد بزرگ در لحظات آخر چه گفت چون پرستارش آلمانی نمی دانست!
در شب سالگرد مرگ دانشمند بزرگ، چراغهای اتاق کارش را تا صبح روشن نگه می دارند.
 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــپای نوشت ها
(1)  Jacob Einstein(2)  Luitpold Gymnasium(3)   Ruess (4)    Aarau(5) Winter (6) Marcel Grossman  (7) Mileva Maritsch  (8) Max van Laue (9) Lord Haldane(10)  Hopi Indians

Title: Albert Aynshtayn life (from childhood to death)
The Story of Albert Einstein
Author: May Blkr Freeman (Mae Blacker Freeman)
Name Translator: Ali Shakouri
Publication: Franklin
Publish: Third Printing, Persian date Ordibehesht 1349
Print: win
Book Type: Biography

Book summary

1. Childhood
School teacher, Albert Aynshtayn that even the simplest things do not understand discipleship dunce knew why he would punish. But in principle he was not sure the words correctly, he does not discuss. Albert's parents were good and kind, and besides they would feel comfortable. When children played corner, he sat calm and thinks. Circulation in nature loved. His love was calm and quiet hours to the lake surface waves or small stars in the sky is stunning. His father believed that his silence because he always thought and defended, and one day he will be a professor! He toys other children did not love. Hours played with foliage or the movements of ants were stunning. When the disease can be much more oppressed. I once had a severe cold father, Herman, for his purchase of a compass. Albert loves the magic compass needle, and start mass questions about her father and uncle had this new hobby. Jykab Aynshtayn (1) Albert's uncle, was an engineer and father Albert was an electrical shop. Albert with a compass, for the first time that in nature there are some things that not only can not be seen, not touched, but are imaginary and unreal. Uncle Jake (Jykab) had told him that the pointer moves under the effect of something that is not in space. Compass dearest and most entertaining toy he was. This compass gateway to the world of science he was.

Albert at the age of ten years to Pvld Jymnazyvm Levitt (2) entered. In Germany, Jymnazyvm school name that everyone is qualifying for entry to higher education and university graduation certificate should it be. Albert elementary school courses with minimum grade point average was acceptable. At this time, it seemed that he could not through the Foundation and the University is.

2. Effort
Albert school harder and harder to. He had to learn Latin and Greek; while it was not the language that speaks a foreign language, nor its willingness to keep the grammar. From practice and drill students hated. His opinion writing rules and frequent repeat business it was futile. He had no middle course on that and do not understand why all these days and months and years, learned, because this information was found in the books and need not memorize it.

Uncle Albert once asked Jake what is algebra? He answered: "A knowledge of algebra is a pleasure. We're going to hunt small animals that do not know his name; so call it X, and when Shkarman decided to suddenly remember his name. When students still confused over a simple gathering were Albert X concept in algebra understood. He was the love. Simple book series, "Bernstein in natural science" about animals, plants, clouds, Shahab and his favorite were volcanoes. Albert interested in geometry, mathematics and music. His mother was interested in music and amateur musicians every week he invited home. Albert at the age of six years was Vyalvny gift from his mother. Who led him to Reader, Professor Royce (3) was master of classic literature.

Albert was in the last year Jymnazyvm heard electric shop is bankrupt. His parents of Milan in Italy and Albert went to a boarding hostel in Munich prostitutes. Enough of his teachers would have another question before it was respectable. So after six months, was certified doctor with his parents and went to Milan, Italy.

3. Holidays in Italy
Albert loved Italy so beautiful. That before he returned to his family was very happy. Pavlyn her to him to address his physical and mental condition was good. Wherever you will go with your book. Walking was his greatest fun. He thought that such a flow, proximity to nature. Even man-made wonders that was to draw attention to him.

Milan Albert Leonardo da Vinci painting of The Last Supper on the church wall and saw the beauty of its definition, but noted that da Vinci amazing colors are gone. The result of her time, but Albert said: "Many of these paintings that span the years passed their lives are still clear. I think Da Vinci tester and a new movement launched a new and untried, and the colors used, because scientists have been trying to achieve the unknown. "The next day Albert intended to find the unknown, walking towards the south moved. Lvmbardy from plain to Genoa and then went to Pisa and Florence. Between the way he played the rest tent. When I returned home, was waiting for bad news. His father once again failed, and it should migrate to the city of Pavia in Italy did.

4. Insolvency
Albert wanted to be a teacher in Pavia, but no evidence for doing so. Parents of him sent to relatives in Zurich in the Swiss Federal Polytechnic University, read the lesson. Its hard for little money sent their son. Albert did a good rank in entrance exam, but out of his math and physics courses were very good. University president to help him before anything preparatory school Rav (4) to go. Albert was in love with this school because of school, homework and discipline was not severe. At home while his teacher Professor Vyntlr (5) settling. Stay with the professor and his family Vyntlr more attracted to music and walking. Thinks about this family was very good so how many years later with his sister married one of the boys Vyntlr.

5. University holiday
In less than one year diploma Albert was entered in the Zurich Polytechnic. She was not interested in math, but he knew extremely interested in physics. The only entertainment at this time other than his physics course, was music. Sometimes the monetary savings would have went to the concert. Friendship University named Marcel Grvsmn (6) found that students were regular during his four-year university booklet provides Albert said. Albert However pamphlets could finish college. At the end of the school year with her hair black girl named Mylva Marytch (7) science student from Serbia married.

6. Job seeker hungry
Albert at twenty was a citizen of Switzerland. Drssh was finished because other money received from his family did not. University professor, he was willing, but the relevant post was vacant. Moreover, the old masters were not satisfied with a young Jewish side it is. Albert while in a technical school physics teacher was replaced. First grade students mock him, but when they returned a permanent master it were very sorry. After tutor two boys, but it also lost. Father Marcel Grvsmn Patent Office in Berne, Switzerland for her to find work. When someone apply the invention had a technical description of it along with plans and maps are sent to this office and Albert should review it and if he was really valuable invention should be the non-technical language to write.

7. Employee during
Albert and his marital life was satisfied. He said scientific sessions at home. "Relativity theory" At the same time to hit him. First and second son, Albert Small and Edward were born. His children are asleep in the pram and take and circulate the same time his thoughts continued.

Review in 1905 about his beliefs and then sent for a physics journal. Professor Max von Lowe (8) and met with him to gather the great scientists in Europe Austria invited. Albert attended this gathering and it was then known. Working alongside Albert Patent Office in Bern, Bern University, he also taught. His twenty-three years old and was Associate professor University of Zurich.

8. During university professor
Albert brings success to tell her mother. Appearance, he still did not care. Aynshtayn owner and unobtrusive personality was quite modest. Madame Curie and Max Planck, including scientists who personally attended the meeting speech Aynshtayn Albert. Aynshtayn stay in Zurich was passed so that the university offered him a professorship in Prague. Albert agreed and with his family moved there. A small war in the Balkan country was John, world peace is threatened and went to war to become international. Prague was unsafe. Federal Polytechnic University of Zurich professor suggested to him despite Mylsh Aynshtayn and only because his wife accepted the offer. There, with former friend Marcel Grvsmn partners. But no more so in Zurich and Berlin in the Prussian Academy of Sciences went to Germany. He will retain his Swiss residence. Wife and children stayed in Zurich.

9. War
Albert in 1914 was separated from Mylva. His father was dead and his mother lived with her sister Maya. Request to visit his mother moved the family Uncle Rudy. Where his widowed cousin Elsa saw that lives with two daughters. His family in an apartment adjacent to rent Uncle Rudy. Albert Aynshtayn all his efforts focused on research and had succeeded in "relativity theory" to the more complete. At the same time the First World War began. He married Elsa. Albert was against war and the leaders of Germany was confusing.

10. Fame
Aynshtayn relativity theory, complete with a photo that Eclipse Expeditionary Group Forum Kingdom in Africa and Brazil were proved. Albert the more famous then all but lost Ramshsh. One travels, his wife, Elsa, formal clothes in the suitcase, Albert said. When Albert returned from a trip, Elsa clothes intact vision and found that his clothes are overt. When asked why the Albert replied: "I forget. But the important thing is that they came to see what I say, not what you wear. "

Albert traveling with trains traveling to third degree. Germans to "relativity theory" he "Jewish science" and he gave the name of this suffering. Later his professorship at Leiden University, Holland was appointed.

11. First trip to America
In 1921, Albert went to his wife to New York. Reporters in America, he asked could his theory of relativity in one sentence, and expressed his honest answer was negative. Elsa asked his wife: "Do you know the theory of relativity?" And he answered: "I understand this theory is not necessary for happiness."

Very warm welcome in New York took them. New York City Mayor key awarded to him. They went to the White House in Washington and met with President Warren Harding. Aynshtayn universities Princeton, Harvard and Columbia gave an address. After three weeks at a dinner plan to create a university in Palestine welcomed with enthusiasm. One of the reporters to tell him: "You're a scientist and not charitable enterprises." He replied: "I currently am a human and humanity on every thing even takes precedence over science."

Aynshtayn believed that the book can be found in everything but the college way of thinking can be learned.

12. The peak of fame
Return from America, Britain went to Albert and Elsa. Lord Haldan (9) it was the hostess. A magnificent ceremony for its campaign. Luxuries for the ceremony it was much red tape. Albert dinner ceremony in England with George and other celebrities Brnardshav faced. Aynshtayn was happy because in a country that Isaac Newton was present to the community of humanity is delivered.

13. Tourism
Back in Germany, Aynshtayn medals, awards and letters of appreciation received. But it was not interested. A few months after his return from the United States, agreed to pay Drzhapn to deliver a speech. In his first speech spoke for four hours. All ears were entirely. In subsequent speeches are intended to observe the audience spoke for two hours, unaware of the four-hour speech they liked more and speak in short, he considered insulting to carry on!

In Japan, for transport to a Rykshav he and his wife, a vehicle driving force is the man did it. But because he was against the exploitation of people rejected it.

On return from Japan, Germany and went to Palestine. Nobel Physics Prize from the Swedish Science Council Aynshtayn Albert was awarded the prize, and he personally received from the Swedish king. A Czech forty thousand dollars was also given to Albert spent the entire cost of education to children in Switzerland.

14. Immigration from Germany
1925 Albert Aynshtayn trip to South America. In 1929 at the age of fifty years "field theory unit" provided.

He was a supporter of freedom and comfort. For example, the growth socks knew. If you could even bring in shoes and walked bare foot.

Him to California for three months until invited to visit the California Institute of Technology. Road travel in the West Coast, in New York City Church Rvyvrsayd visited. He said that six hundred tons of the most prominent name on Bzrgmrdan is carved in the church. Albert his only living person among the six hundred people saw. On return from California, Hopi Indians (10) in Arizona, he officially joined his tribe and adopted the name "refers to the Great left.

When Albert returned to Germany, Field Marshal Hyndnbrg, to reach the presidency of Germany, against a man named Adolf Hitler distraught and had succeeded him. Albert decided to go back to California. He never again go home and work in Germany was not returned.

15. Displaced Freedom
Aynshtayn America for this, which was known as the cradle of freedom and democracy loved. People love America had Aynshtayn. School children, animal carving himself had sent him. A man without work, sent him a little tobacco. Sometimes even the expensive gifts he received. A wealthy industrialist, Vyalvny thirty thousand dollars worth of gifts, which he then sent it, because it deserves a real artist knew.

Hitler was the German dictator in 1933. Germany Aynshtayn never returned. Albert and his wife to stay while in Belgium Gzydnd. Germans from the other, Albert will not force it back to Germany were furious. King and Queen of Belgium, its warm welcome and protect their guards hired.

They eventually moved to the United States. Rights Aynshtayn high at Princeton University in which he was tried.

16. Living in Princeton
Albert and Elsa went to Princeton. Elsa died in 1936. Secretary Albert will handle his food situation. Albert every morning, walk around town, and spent quiet life. He was very concerned about the country. His sister, Maya, in 1939 was seeing. He lived in Italy and was very similar to Albert. In the same year that two German scientists came about Sraghsh atom force he spoke with the same beliefs Aynshtayn previously had published in 1905. Aynshtayn two of President Roosevelt wanted to ask them to support. Aynshtayn wrote a letter to the President and this was the beginning of atomic age.

17. Atom bomb
August 1945 in the sixth, the first atomic bomb was detonated in Hiroshima, Japan. Aynshtayn very saddened to hear this news was. He never had no intention of science and knowledges can be used for destruction.

18. Last words
Albert's last lines on the blackboard Aynshtayn forever retain. Aynshtayn in 1955 was 76 years old and had a good physical condition. Was still active, for example neighbor's daughter to solve his math homework help from him and he wanted did not hesitate.

Albert Aynshtayn April 18 that year alongside Prstarsh died. Last Klmatsh to be expressed in German, but no one did not understand this great master in the final moments of what he said when Germans Prstarsh not know!

Anniversary of the great scientist's death on the night, the lights of his room to keep clear morning.


Foot Entries

(1) Jacob Einstein
(2) Luitpold Gymnasium
(3) Ruess
(4) Aarau
(5) Winter
(6) Marcel Grossman
(7) Mileva Maritsch
(8) Max van Laue
(9) Lord Haldane
(10) Hopi Indians




Название: Альберт Aynshtayn жизни (с детства до смерти)
История Альберта Эйнштейна
Автор: Могу Blkr Фриман (Мэй Фримен Блэкер)
Название Переводчик: Али Шакури
Публикация: Franklin
Публикация: Третья печать, дата Персидского Ordibehesht 1349
Печать: победить
Book Type: Биография

Краткое содержание книги

1. Детство
Школьный учитель, Альберт Aynshtayn, что даже самые простые вещи не понять ученичества балбеса знал, почему он решил наказать. Но в принципе он не был уверен слова правильно, он не обсуждает. Родители Альберта были хорошие и добрые, и к тому же они будут чувствовать себя комфортно. Когда дети играют углу, он сидел спокойно и думает. Тираж в природе любил. Его любовь была тихой и спокойной часов до озера поверхностных волн и малых звезд на небе является ошеломляющим. Его отец считал, что его молчание, потому что он всегда думал и защищал, и однажды он будет профессором! Он игрушки других детей не любит. Часы играли с листвой или движение муравьев были поразительными. Когда болезнь может быть гораздо более угнетенных. Однажды у меня был сильный мороз отец, Герман, за его покупку компаса. Альберт любит волшебный компас, и начала массового вопросы о ее отец и дядя были это новое хобби. Jykab Aynshtayn (1) дяди Альберта, был инженером, а отец Альберт электрического цеха. Альберт с компасом, в первый раз, что в природе Есть некоторые вещи, которые не только не видно, не тронули, но мнимой и нереальными. Дядя Джейк (Jykab) сказал ему, что указатель перемещается под действием чего-то не в пространстве. Компас самым дорогим и развлекательные игрушки он. Этот компас воротами в мир науки, он был.

Альберт в возрасте 10 лет Pvld Jymnazyvm Левитт (2) вступил. В Германии, Jymnazyvm название учебного заведения, что каждый имеет квалификационный для поступления в высшее образование и сертификат после окончания университета, она должна быть. Альберт элементарных школьных курсах с минимальным средний балл, является приемлемым. На этот раз, казалось, что он не мог не через Фонд, и университет.

2. Усилие
Альберт школы все труднее и труднее. Он должен был научиться латыни и греческого, в то время это был не язык, который говорит на иностранном языке, ни о своей готовности поддерживать грамматики. От практики и обучение учеников ненавидел. По его мнению написание правил и частых деловых повторяю, что это бесполезно. У него не было среднего течения на этом и не понимаю, почему все эти дни, месяцы и годы, узнал, потому что эта информация была найдена в книгах и не нужно запоминать.

Дядя Альберт как-то спросил Джейк, что алгебра Он ответил: "знание алгебры удовольствия. Мы собираемся охотиться мелких животных, которые не знают его имя, так называют его X, и, когда Shkarman решил вдруг вспомнить его имя. Когда студенты до сих пор путают более простой сбор были Альберт X концепции в алгебре понял. Он был любим. серия Простой книгу "Бернштейн в естествознании" о животных, растениях, облака, Шахаб и его любимой были вулканы. Альберта заинтересована в геометрии, математики и музыки. Его мать была заинтересована в области музыки и музыкантов-любителей каждую неделю он пригласил домой. Альберта в возрасте 6 лет Vyalvny подарок от своей матери. Кто привел его к Reader, профессор Royce (3), мастер классической литературы.

Альберт был в прошлом году Jymnazyvm слышал электрического магазин обанкротился. Его родители в Милане в Италии и Альберт отправился в интернат в Мюнхене проституток. Хватит его учителей будет еще один вопрос до его респектабельным. Таким образом, после 6 месяцев, сертифицированный врач вместе с родителями и отправился в Милан, Италия.

3. Отдых в Италии
Альберт любил Италию так красиво. Это, прежде чем он вернулся к своей семье была очень счастлива. Pavlyn ее себе в адрес его физическое и психическое состояние было хорошим. Везде, где вы будете ехать вместе с книгой. Ходить было величайшее удовольствие. Он думал, что такой поток, близость к природе. Даже антропогенных чудес, которая должна была привлечь внимание к нему.

Альберт Милане Леонардо да Винчи, картина "Последний ужин на стене церкви и видел красоту ее определения, однако отметил, что да Винчи удивительные цвета исчезли. Результат своего времени, но Альберт сказал: "Многие из этих картин, которые охватывают лет прошло свою жизнь по-прежнему ясно. Я думаю, да Винчи тестера и нового движения начала новых и подследственных, и цвета используется, поскольку ученые были пытается достичь неизвестно ". На следующий день Альберт предназначен для поиска неизвестного, идущего по направлению к югу переехал. Lvmbardy от простых до Генуи, а затем отправились в Пизу и Флоренцию. Между тем, как он играл на остальные палатки. Когда я вернулся домой, ждал плохих новостей. Его отец вновь не смогла, и она должна мигрировать в город Павия в Италии и сделал.

4. Неплатежеспособность
Альберт хотел быть учителем в Павии, но никаких доказательств этого. Родители послали его к родственникам в Цюрихе в Швейцарский федеральный политехнический университет, читать лекции. Ее трудно за небольшие деньги послал своего сына. Альберт сделал хороший ранга вступительные экзамены, но из его математике и физике курсы были очень хорошими. Президент университета, чтобы помочь ему ни перед чем подготовительную школу Рав (4) идти. Альберт был влюблен в эту школу, потому что школа, домашние задания и дисциплины не было тяжелым. Дома в то время как его учитель профессор Vyntlr (5) решения. Оставайтесь с профессором и его семьи Vyntlr больше привлекает к музыке и пешком. Думает об этом семья была очень хорошая так как много лет спустя с сестрой замуж за одного из мальчиков Vyntlr.

5. Университет праздник
Менее чем за один год диплом Альберт был введен в Цюрихе политехнического института. Она не была заинтересована в математике, но он знал, крайне заинтересованы в физике. Единственное развлечение в это время, кроме его курса физики, была музыка. Иногда денежные сбережения бы пошли на концерт. Дружба университет имени Марсель Grvsmn (6) обнаружили, что студенты во время его очередной четырехлетний университетский брошюра содержит сказал Альберт. Однако Альберт брошюры может закончить колледж. В конце учебного года, с волосами, черной девушкой по имени Mylva Marytch (7) науки студент из Сербии в браке.

6. Ищущие работу голодным
Альберт в 20 был гражданином Швейцарии. Drssh была закончена, потому что другие средства, полученные от его семья не. Профессор университета, он был готов, но соответствующие должность оставалась вакантной. Кроме того, старые мастера не были удовлетворены молодой еврейской стороны это так. Альберт то время как в технической учитель физики был заменен. Первый класс студентов смеяться над ним, но когда они вернулись постоянный мастер она была очень жаль. После Репетитор два мальчика, но он также потерял. Отец Марселя Grvsmn патентного бюро в Берне, Швейцария, для нее в поисках работы. Когда кто-то применить изобретение техническое описание его вместе с планами и картами направляются на эту должность и Альберта, следует рассмотреть, и если он действительно ценное изобретение должно быть не техническим языком писать.

7. Сотрудников в течение
Альберт и его семейная жизнь была удовлетворена. Он сказал, научных сессиях в домашних условиях. "Теория относительности" В то же время его ударить. Первый и второй сын, Альберт и Эдуард Малый родились. Его дети спят в коляске, и принять и распространить то же время его мысли продолжали.

Обзор в 1905 году о своих убеждениях, а затем отправится в физике журнала. Профессор Макс фон Лоу (8) и встретился с ним собираются великих ученых в Европе Австрия предложила. Альберт присутствовал на этом сборе и она тогда называлась. Работая бок о бок Альберт патентного бюро в Берне, Бернский университет, он также учил. Его 23 лет, и адъюнкт-профессор Цюрихского университета.

8. В университете профессор
Альберт приносит успех рассказать своей матери. Внешний вид, он все равно не волновало. Aynshtayn владельца и ненавязчивым личность довольно скромным. Мадам Кюри, Макс Планк, в том числе ученых, которые лично присутствовали на заседании речь Aynshtayn Альберт. Aynshtayn пребывания в Цюрихе было принято так, что университет предложил ему профессуру в Праге. Альберт согласился и вместе со своей семьей переехали туда. Малые войны в стране Балканах Джон, мир находится под угрозой и пошел на войну, чтобы стать международным. Праге было небезопасно. Федеральный политехнический университет в Цюрихе профессор предложил ему, несмотря на Mylsh Aynshtayn и только потому, что его жена приняла это предложение. Там, бывший друг Марсель Grvsmn партнеров. Но ни тем более в Цюрихе и Берлине в Прусской академии наук отправился в Германию. Он будет сохранять свою швейцарскую резиденцию. Жена и дети остались в Цюрихе.

9. Война
Альберт в 1914 году была отделена от Mylva. Его отец умер, а мать жила с сестрой Майей. Запрос, чтобы навестить свою мать переехала семья Дядя Руди. Где его овдовевшая кузина Эльза увидела, что живет с двумя дочерьми. Его семья в квартире рядом с аренды дядя Руди. Альберт Aynshtayn все его усилия были направлены на исследования и ему удалось в "теории относительности", чтобы более полно. В то же время Первой мировой войны началось. Он женился на Эльзе. Альберт был против войны и лидеры Германии вводит в заблуждение.

10. Слава
Aynshtayn теории относительности, в комплекте с фото, что Eclipse экспедиционной группы Форум Королевства в Африке и Бразилии, были доказаны. Альберт более известным, но потом все потерял Ramshsh. Один путешествия, его жена, Эльза, официальные одежду в чемодан, сказал Альберт. Когда Альберт вернулся из поездки, Эльза одежды нетронутыми видение и обнаружил, что его одежда открытой. На вопрос, почему Альберт ответил: "Я забыл. Но главное, что они пришли посмотреть, что я говорю, не то, что вы носите."

Альберт путешествует с поездов, следующих в третьей степени. Немцы на "теории относительности" он "еврейской науки", и он дал название этому страданию. Позже его профессора Лейденского университета, Голландии был назначен.

11. Первое путешествие в Америку
В 1921 году Альберт пошел к жене в Нью-Йорке. Журналисты в Америке, он спросил могла его теории относительности в одной фразе, и выразил честный ответ был отрицательным. Эльза спросил жену: "Знаете ли вы, теория относительности? А он ответил: "Я понимаю, эта теория не является необходимым для счастья".

Очень теплый прием в Нью-Йорке принял их. Мэр Нью-Йорка ключевых присуждена ему. Они вошли в Белый дом в Вашингтоне, встретился с Президентом Уоррен Хардинг. Aynshtayn университетов Принстона, Гарварда и Кол
91;мбийского дал адрес. Через три недели на обед план создания университета в Палестине встречено с энтузиазмом. Один из репортеров сказал ему: "Ты ученый, а не благотворительные предприятия". Он ответил: "В настоящий момент я являюсь человека и человечества на все, даже превалирует над наукой".

Aynshtayn считает, что книгу можно найти во всем, но в колледже мышления можно научиться.

12. Пик славы
Возвращение из Америки, Англии пошел Альберт и Эльза. Господь Haldan (9), б;ыла хозяйкой. Великолепная церемония его кампании. Luxuries на церемонии было много волокиты. Альберт ужин церемонии в Англии Джордж и другие знаменитости Brnardshav сталкиваются. Aynshtayn был счастлив, потому что в стране, что Исаак Ньютон был представить сообщества человечество будет доставлено.

13. Туризм
Вернувшись в Германию, Aynshtayn медали, награды и благодарственные письма получили. Но это было не интересно. Через несколько месяцев после его возвращения из Соединенных Штатов, согласилась выплатить Drzhapn выступить с речью. В своем первом выступлении говорил в течение четырех часов. Все уши целиком. В последующих выступлениях призваны наблюдать зрители говорили в течение двух часов, не зная о 4-часовой речи они любили больше и говорить одним словом, он считается оскорбительным вести!

В Японии для транспортировки Rykshav он и его жена, транспортное средство, движущей силой является человек это сделал. Но поскольку он был против эксплуатации человека отклонил его.

По возвращении из Японии, Германии и отправился в Палестину. Нобелевская премия по физике Научный совет Швеции Aynshtayn Альберт был удостоен приза, и он лично получил от шведского короля. Чешская 40 000 долл. США было также уделено Альберт провел полную стоимость образования для детей в Швейцарии.

14. Иммиграция из Германии
1925 Альберт Aynshtayn поездки в Южную Америку. В 1929 году в возрасте 50 лет "теории поля подразделение" при условии.

Он был сторонником свободы и комфорта. Например, рост носки знал. Если бы вы могли еще принести на место и пошел босиком.

Его Калифорнии на три месяца до приглашения посетить Калифорнийском технологическом институте. Поездок по дорогам на Западном побережье, в Нью-Йорке Церкви посетил Rvyvrsayd. Он сказал, что 600 тонн из самых известных имени Bzrgmrdan высечена в церкви. Альберт его единственный живой человек среди 600 людей видел. По возвращении из Калифорнии, индейцев хопи (10) в Аризоне, он официально вступил в свое племя и принял имя "относится к Великой слева.

Когда Альберт вернулся в Германию, фельдмаршал Hyndnbrg, чтобы достичь председательство Германии в отношении человека по имени Адольф Гитлер расстроенный и удалось ему. Альберт решил вернуться обратно в Калифорнию. Он никогда больше не вернуться домой и работать в Германии не был возвращен.

15. Перемещенные Свобода
Aynshtayn Америки для этого, который был известен как колыбель свободы и демократии любил. Люди любят Америки Aynshtayn. Школьники, животное высекая сам послал его. Человек без работы, послал ему немного табака. Иногда даже дорогие подарки он получил. Богатый промышленник, Vyalvny 30 тысяч долларов, подарки, которые он затем послал, потому что он заслуживает настоящий художник не знал.

Гитлер был немецкий диктатор в 1933 году. Германия Aynshtayn и не вернулся. Альберт и его жена остановиться то время как в Бельгии Gzydnd. Немцы с другой, Альберт не заставит его вернуться в Германию были в ярости. Король и королева Бельгии, теплый прием и защите их наняли охранников.

В конечном итоге они переехали в Соединенные Штаты. Человека высокой Aynshtayn в Принстонском университете, в котором он был осужден.

16. Жизнь в Принстоне
Альберт и Эльза пошла в Принстон. Эльза умерла в 1936 году. Альберт секретаря будет заниматься его положение с продовольствием. Альберт каждое утро, прогулка по городу, а также провел спокойную жизнь. Он был очень обеспокоен этой стране. Его сестра, Майя, в 1939 году видел. Он жил в Италии и был очень похож на Альберта. В том же году, что две немецкие ученые пришли около Sraghsh атома силу он говорил с теми же убеждениями Aynshtayn ранее опубликованные в 1905 году. Aynshtayn два президента Рузвельта хотел попросить их поддержки. Aynshtayn написал письмо президенту, и это стало началом атомной эры.

17. Атомная бомба
Август 1945 в шестом, первая атомная бомба была взорвана в Хиросиме, Япония. Aynshtayn очень опечален слышать это была новость. Он никогда не собирался науки и знания могут быть использованы для уничтожения.

18. Последние слова
Альберта последние строки на доске Aynshtayn навсегда сохранить. Aynshtayn в 1955 году 76 лет, и она хорошем физическом состоянии. По-прежнему активны, дочери пример соседа решить домашнее задание по математике помощь от него, и он хотел, не колеблясь.

Альберт Aynshtayn 18 апреля того же года вместе с Prstarsh умер. Последнее Klmatsh, которые будут высказаны на немецком языке, но не один не понимал этого великого мастера в последние минуты, что он говорит, когда немцы Prstarsh не знаю!

Летию со дня смерти великого ученого на ночь, свет в своей комнате, чтобы сохранить ясное утро.

No comments:

Post a Comment